یه جمله حرف حساب

ساخت وبلاگ
امروز اومد و همون اول که خواستم جا به جا بشم چون صندلی رو به روی جایی بود که باید می نشستم باید جا به جا می شدمو واقعا راضی بود از جا به جا شدنمبعد با کمک خودش و بابام با واکر ایستادم، گفت حالا کمرت رو به چپ و راست بکن(به قول خودش برقص)بعد که خسته شدم و نشستم گفت حالا قسمت پایین واکرت رو بگیر و زانوت رو خم و صاف کنبعد که دوباره پایین واکر رو گرفتم گفت حالا همین طوری راه بروبعد که راه رفتم و تمام شد گفت حالا که همین طوری نشستی روی صندلی پاهات رو دراز کن و با کمر صاف دستت رو از بالای پا به سمت پایین با بکش(یعنی کمر رو خم نکنم)بعد گفت حالا رکوع برو، دفعه اول تونستم، دفعه دوم دیگه خسته شده بودم، گفت نتونستی خودت رو نگه داری دستات رو روی زمین بذار یه جمله حرف حساب...
ما را در سایت یه جمله حرف حساب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mha7274o بازدید : 80 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 16:48

امروز اول بالای بازو رو زدبعد کف دستم رو زد که اولین بار بودبعد دراز کشیدم روی شکم و پشت سینه هام رو زد وبعد که به کمر خوابیدم سینه ها و شانه ها رو زدمرحله اول تموم شد رفت تا ۴٠ روز دیگهبوچیا باعث شد که با دوستان زیادی از سراسر کشور آشنا بشیم یکی از همین دوستان اهل زنجان هست که دیدماول همین هفته استوری سلول درمانی گذاشته بودگفتم من یه ماهه شروع کردمگفت بهمن ماه میخوام شروع کنم یه جمله حرف حساب...
ما را در سایت یه جمله حرف حساب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mha7274o بازدید : 79 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 16:48